خبری-سرگرمی

نویسنده : رامین ناصری - ساعت ۱:٠۳ ‎ق.ظ روز ۱۳٩٠/٢/۳۱

حمیده خیرآبادی(نادره)
زادروز     ۳۰ آذر ۱۳۰۳
۲۱ دسامبر ۱۹۲۴
رشت، ایران
درگذشت    

۳۱ فروردین ۱۳۸۹
۱۹ آوریل۲۰۱۰ (۸۵ سال)
تهران، ایران
ملیت     ایرانی
پیشه     هنرپیشه
سال‌های فعالیت     از ۱۳۳۴
لقب     نادره، مادر سینمای ایران
فرزندان     ثریا قاسمی

او زاده رشت در استان گیلان است. او مادر ثریا قاسمی دیگر بازیگر سینمای ایران است. این بازیگر باسابقهٔ سینمای ایران در سال‌های پیش از انقلاب با نام هنری «نادره» هنرنمایی می‌کرد. وی در بامداد ۳۱ فروردین ۱۳۸۹ در سن ۸۶ سالگی و به علت کهولت سن  درگذشت. او در سن ۱۳ سالگی ازدواج کرد و تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد. در سال ۱۳۲۶ وارد تاتر و در سال ۱۳۳۲ با فیلم « میهن‌پرست» وارد سینما شد. از جمله مجموعه‌های تلویزیونی خیرآبادی می‌توان به «پدرسالار» ، «تلخ و شیرین» ، «خانه سبز» ، «همه فرزندان من» و «پدر خوانده» اشاره کرد. مراسم خاکسپاری او در سکوت خبری در ۳۱ فرودین در بهشت زهرا برگزار شد.

رکورد شرکت در فیلم

  ادامه مطلب ...
نویسنده : رامین ناصری - ساعت ٩:٥۳ ‎ق.ظ روز ۱۳٩٠/٢/۱٥

 پرویز فنی‌زاده (۱۳۱۶ - ۵ اسفند ۱۳۵۸) بازیگر تآتر، سینما و تلویزیون ایرانی است.

فنی‌زاده فارغ‌التحصیل دانشگاه هنرهای دراماتیک بود. او در سال ۱۳۳۷ گروه تئاتر گل سرخ را با همکاری چند تن از دوستانش تشکیل داد و بعدها به گروه پاسارگاد ملحق شد و فعالیت هنری اش را در تئاتر دنبال کرد. او در سال ۱۳۵۲ و به خاطر بازی در فیلم رگبار جایزه بهترین نقش اول مرد را از جشنواره فیلم سپاس از آن خود کرد. وی در مدت 20 سال فعالیت هنری خود در بیش از ۱۹ فیلم سینمایی و ۷۰ نمایش ایفای نقش نمود. وی پس از بازی در دو سریال تلویزیونی «سلطان صاحبقران» و «دایی جان ناپلئون»، به محبوبیت زیادی دست یافت.

  ادامه مطلب ...
نویسنده : رامین ناصری - ساعت ۱:۳٤ ‎ق.ظ روز ۱۳٩٠/٢/۸

اختر کریمی زند در سال 1307در  شهر  تهران متولد شد . او تحصیلات خود را در مقطع ابتدائی رها کرد. وی از سال 1330 فعالیت خود را با بازی در نمایش " فتح سنندج " در تئاتر سپاهان اصفهان آغاز نمود. او در مدت 15 سال حضور در صحنه تئاتر در نمایش هائی مانند : بینوایان ،خانه ی برنارد آلبا ، بتکده سومنات ، از کجا آوردهای ، پدر مصلحتی ، جان فدای وطن ، مست ومعروفه و یک اشتباه از خردمند ترین آدم ها سر می زند، الوت ، در پوست شیر ، هاملت با سالاد فصل لبنک اب فروش بازی گرد

کریمی زند فعالیت خوانندگی و گویندگی در رادیو را از سال 1340 آغاز کرد. او در این زمان نام " دیانا " را برای خود برگزید. او در سال 1338 با بازی در فیلم  " تپه عشق " ساخته ساموئل خاچیکیان  فعالیت سینمائی خود را  آغاز نمود. چند ماه بعد به دعوت تلوزیون ملی ایران در مجموعه " خانه قمر خانم " بازی کرد و در سال های بعد در مجموعه های تلوزیونی آلا خون والاخون ، کانون گرم خانواده ، ایتالیا ایتالیا ، بینوایان ، و عوسی 77 ایفای نقش نمود.

همسر عبدالواهاب شهیدی " خواننده " و مادر شاپور شهیدی .

بازیگر  : (۲۷)مورد

۱ -  مرد شرقی و زن فرنگی (۱۳۵۴)
۲ -  آقا رضای گل (۱۳۵۳)
۳ -  خوشگلا عوضی گرفتین (۱۳۵۳)
۴ -  مرغ همسایه (۱۳۵۳)
۵ -  مواظب کلات باش (۱۳۵۳)
۶ -  آقا مهدی کله پز (۱۳۵۲)
۷ -  اکبر دیلماج (۱۳۵۲)
۸ -  تختخواب سه نفره (۱۳۵۱)
۹ -  حکیم باشی (۱۳۵۱)
۱۰ -  خواستگار (۱۳۵۱)
۱۱ -  غریبه (۱۳۵۱)
۱۲ -  قمار زندگی (۱۳۵۱)
۱۳ -  درشکه چی (۱۳۵۰)
۱۴ -  شاطر عباس (۱۳۵۰)
۱۵ -  محلل (۱۳۵۰)
۱۶ -  عروس بیانکا (۱۳۴۹)
۱۷ -  تک تازان صحرا (۱۳۴۷)
۱۸ -  بی عشق هرگز (۱۳۴۵)
۱۹ -  مأمور دو جانبه (۱۳۴۵)
۲۰ -  سه تا بزن بهادر (۱۳۴۴)
۲۱ -  سرکش (۱۳۴۳)
۲۲ -  سه تفنگدار (۱۳۴۳)
۲۳ -  وسوسه (۱۳۴۳)
۲۴ -  گلی در شوره زار (۱۳۴۰)
۲۵ -  چشم عشاق (۱۳۳۹)
۲۶ -  چشمه عشاق (۱۳۳۹)
۲۷ -  تپه عشق (۱۳۳۸)

   
نویسنده : رامین ناصری - ساعت ۱۱:۳٧ ‎ب.ظ روز ۱۳٩٠/٢/۳

گفتگو با علی اکبر زنجانپور کارگردان وبازیگر توانمند تئاتر سینما وتاویزیون
 علی اکبر زنجانپور در سال 1323 در تهران متولد شد. از سال 1345 همزمان با ورود به دانشگاه در رشته تئاتر کار بازیگری را شروع کرد. بازی در تئاتر را با نمایش «چوب زیر بغل» که نویسنده و کارگردان آن بهمن فرسی بود، شروع کرد. اولین فیلم سینمایی اش «بی تا» بکارگردانی هژیر داریوش بود. او از سال 1365 تدریس در دانشگاه را شروع کرد و در سال های 1368 و 1369 عضو کمیته ملی تئاتر در سازمان یونسکو بود. او علاوه بر بازیگری در تئاتر و تلویزیون در عرصه سینما نیز حضور داشته است.
تحصیلات و فعالیت ها: سال 1345 ورود به دانشکده هنرهای زیبا تحصیل در رشته تئاتر و شروع کار بازیگری سال 1349 بازی در هفده فیلم سینمایی که شاخص ترین آنها شطرنج باد و گزارش یک قتل است بازی در شش سریال که شاخص ترین آنها آوای فاخته و ولایت عشق است

  ادامه مطلب ...
نویسنده : رامین ناصری - ساعت ٩:٠۸ ‎ق.ظ روز ۱۳٩٠/٢/٢

جمیله شیخی بازیگر تئاتر وسینما

جمیله شیخی(۸ اردیبهشت ۱۳۰۹ - ۵ خرداد ۱۳۸۰) بازیگر ایرانی بود. او دکترای افتخاری تئاتر دارد
دارای دکترای افتخاری تئاتر. گذراندن آموزش تئاتر زیر نظر شاهین سرکیسیان ، دکتر مهدی فروغ و پروفسور کویین بی در سال 1335. مادر آتیلا پسیانی (بازیگر).
شروع فعالیت سینمایی در فیلم « خانه خراب » (نصرت الله کریمی) به عنوان بازیگر در سال 1354.
جمیله شیخی از کودکی به تشویق پدرو مادرش که خانواده‌ای فرهنگ‌دوست بودند در نمایش‌های مدرسه بازی می‌کرد و در دبیرستان به شرکت در جلسات انجمن ادبی و اجرای نمایش می‌پرداخت . سپس نزد استادان تئاتر به آموختن و تمرین تئاتر مشغول شد و به استخدام رسمی اداره تئاتر درآمد.

*************
زندگینامه :  جمیله شیخی متولد اردیبهشت 1309 در زنجان. فوت: دوم خرداد 1381 به دلیل حمله ی قلبی. تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد. از 1336 فعالیت هنری خود را با بازیگری زیر نظر شاهین سرکیسیان و دکتر مهدی فروغ شروع کرد. در اداره ی هنرهای دراماتیک با کمک افرادی چون عزت الله انتظامی، عباس جوانمرد، جعفر والی، محمدعلی کشاورز و حمید سمندریان تئاتر جدیدی را بنا نهادند و زمانی که هنر نمایش روبه ابتذال می رفت، مردم را بار دیگر با تئاتر راستین آشتی دادند. از معروف ترین نمایش هایی که بازی کرد می توان به ملاقات با بانوی سالخورده (حمید سمندریان)، از پشت شیشه ها (اکبر رادی) و بن بست (علی نصیریان) اشاره کرد. از 1338 بازی در تعدادی از نمایش های تک پرده ای را برای تلویزیون آغاز کرد و چندی بعد دکترای افتخاری تئاتر دریافت کرد. شیخی در 1354به دعوت نصرت کریمی در نخستین فیلم سینمایی اش ـ خانه خراب ـ ظاهر شد. دومین فیلمش قرنطینه (مسعود اسداللهی) را پس از انقلاب در 1358 بازی کرد که تولید آن تا 1361 طول کشید و در 1362 نمایش داده شد. او در دهه ی 1360 همزمان با بازی در فیلم هایی مانند پرندة کوچک خوشبختی (پوران درخشنده) و پاییزان (رسول صدرعاملی)، فعالیت خود را در نمایش های تلویزیونی گسترش داد. در 1356 برای نخستین بار در مجموعه ی تلویزیونی لحظه (محمدعلی صالح علا) بازی کرد و بعدها در سریال های دیگری ظاهر شد که از مشهورترین آن ها میتوان به پاییز صحرا (اسدالله نیک نژاد). پدرسالار (اکبر خواجویی) و تولدی دیگر (داریوش فرهنگ) اشاره کرد. به یادماندنی ترین نقش سینمایی اش در فیلم سینمایی اش در فیلم مسافران (بهرام بیضایی) بود که سیمرغ بلورین جشنواره ی فجر را برایش به ارمغان آورد. شیخی پنج سال بعد نیز برای نقش آفرینی در لیلا (داریوش مهرجویی) یک سیمرغ بلورین دیگر از جشنواره فجر دریافت کرد. کاغذ بی خط (ناصر تقوایی، 1380) به آخرین تصویر از این بانوی هنرمند در سینما مبدل شد.

از معروف ترین نمایش هایی که بازی کرد می توان به ملاقات با بانوی سالخورده (حمید سمندریان) ، از پشت شیشه‌ها (اکبر رادی) و بن بست (علی نصیریان) اشاره کرد

بازیگر  : (۱۳)مورد
 ۱ -  کاغذ بی خط (۱۳۸۰)
۲ -  همسر دلخواه من (۱۳۷۹)
۳ -  عینک دودی (۱۳۷۸)
۴ -  بلوغ (۱۳۷۷)
۵ -  لیلا (۱۳۷۵)
۶ -  مسافران (۱۳۷۰)
۷ -  صنوبرهای سوزان (۱۳۶۸)
۸ -  سفر عشق (۱۳۶۷)
۹ -  پرنده کوچک خوشبختی (۱۳۶۶)
۱۰ -  ویزا (۱۳۶۶)
۱۱ -  قرنطینه (۱۳۶۱)
۱۲ -  پاییزان (۱۳۶۰)
۱۳ -  خانه خراب (۱۳۵۴)

   
نویسنده : رامین ناصری - ساعت ۱:٤۱ ‎ق.ظ روز ۱۳٩٠/٢/٢

گفت ‌و گو با شهلا ریاحی از بازیگران پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون

گفت ‌و گو با شهلا ریاحی از بازیگران پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون
شهلا ریاحی: یا از تئاتر بیا بیرون یا می‌کُشمت
مینو صابری: قدرت‌الزمان وفادوست، مشهور به شهلا ریاحی که به عنوان اولین زن کارگردان سینمای ایران شناخته می‌شود، در سال ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. او از بازیگران پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون است که علاوه بر ایفای نقش در این عرصه‌ها، در رادیو هم فعالیت‌های گسترده‌ای داشته است و نزدیک به ۱۴ سال در نمایشنامه‌های رادیویی در نقش بازیگر و کارگردان به فعالیت پرداخته است. شهلا در سال ۱۳۳۵ فیلم مرجان را کارگردانی کرد و به این ترتیب نام اولین زن کارگردان سینمای ایران را به خود اختصاص داد.
او در فیلم‌های سینمایی بسیاری هم ایفای نقش داشته از جمله: آسمون بی‌ستاره، درشکه‌چی، دل‌های بی‌آرام، جهان پهلوان، عروس دهکده، مرجان، خواب‌های طلایی، در مسیر تندباد، مرگ پلنگ، می‌خواهم زنده بمانم و تعداد قابل توجه دیگری.

 

  ادامه مطلب ...
نویسنده : رامین ناصری - ساعت ۱۱:٢٢ ‎ب.ظ روز ۱۳٩٠/٢/۱

یادی از پرویز فنی زاده

     

             


پرویز فنی زاده در سال 1316 متولد شد. پیش از آن که فعالیت هنری را آغاز کند حروف چین و مصحح روزنامه اطلاعات بود. در سال 1337 به کلاس های هنرهای دراماتیک رفت و با گروهی از دوستانش گروه « تئاتر گل سرخ » را تشکیل داد، و در سال1340 به عضویت گروه « گروه تئاتر پازارگاد » درآمد. از این پس در مقام بازیگر حرفه ای تئاتر به فعالیت هایش ادامه داد، و کار در روزنامه اطلاعات را رها کرد و به اجرای نقش هایی در صحنه و تلویزیون پرداخت. فنی زاده در سال 1345 به استخدام اداره هنرهای دراماتیک (اداره برنامه های تئاتر) درآمد و استعداد خود را در ایفای نقش های طنزآمیز نشان داد. در منطقه جنگی، مستأجر، فرانسوا، پرواربندان، وای بر مغلوب، یک نوکر و دو ارباب،‌ حسن کچل، خوشا به حال بردباران، مرده های بی کفن و دفن،‌ باغ وحش شیشه ای، استثنا و قاعده،‌ سرگذشت مرد خسیس، سرباز لاف زن، خبرچین، استحاله، دست بالای دست،‌ جعفرخان از فرنگ برگشته، جایی که صلیب گذاشته اند،‌ آی بی کلاه آی با کلاه، چوب به دست های ورزیل،‌ پست خانه، مترسکی در شب، قطار سریع السیرسانتیاگو، مسافران، گرگ ها و شش شخصیت در جست و جوی نویسنده ، شماری از نمایش هایی هستند که فنی زاده در آن ها بازی کرده است. استعداد و انعطاف فنی زاده در بازیگری پای او را به سینما باز کرد. ایفای نقش یک روشن فکر پرحرف و مخالف خوان در خشت و آینه (1344) ساخته ابراهیم گلستان نخستین حضور فنی زاده در جلو دوربین فیلمبرداری است. فنی زاده پس از بازی کوتاه دیگری در فیلم گاو (داریوش مهرجویی، 1348) که نتوانست استعداد او را عیان سازد، در فیلم رگبار (بهرام بیضائی، 1350) و سپس تنگسیر (امیر نادری، 1352) به ایفای نقش پرداخت. بازی فنی زاده به نقش آقای حکمتی (رگبار) و اسماعیل (تنگسیر) یکی از ویژگی های بارز او را نشان داد: نگاه نافذ. بسیاری او را با همین نگاه نافذ ستودند و فنی زاده با همین نگاه نافذ به ایفای نقش های مؤثری در فیلم های گوزن ها ( مسعود کیمیایی1354) و بوف کور (کیومرث درم بخش، 1354) پرداخت. فنی زاده در پنجمین دوره جشنواره سپاس ( 1352) باری بازی در فیلم رگبار جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد. فنی زاده هم چنین در دو مجموعه تلویزیونی دایی جان ناپلئون (ناصر تقوایی، 1354) به نقش « مش قاسم » و سلطان صاحبقران (علی حاتمی، 1355) در نقش « ملیجک » استعداد خارق العاده ای از خود نشان داد. قبل هر کس دیگری خود فنی زاده نتوانست از موقعیتی که به پشتوانه لیاقت، خلاقیت و استعداد خود کسب کرده بود پاس داری کند. بازی در فیلم هایی مثل غریبه (شاپور قریب، 1351) قربون هرچی خوشگله (نظام فاطمی ، 1352) شام آخر (شهیار قنبری، 1355) جمعه (کامران قدکچیان، 1356) سرخ پوست ها (غلام حسین لطفی، 1357) ، باغ بلور (ناصر محمدی، 1357) قدغن (علیرضا داود نژاد، 1357) و اعدامی (محمد باقر خسروی،1360) به اندازه فیلم های قبلی او ماندگار و تأثیرگذار نیستند. فنی زاده 42 سال عمر کرد. او از سال های میانه زندگی کوتاهش تحت تأثیر «وسوسه های زمینی» به ویران کردن خود پرداخت،‌ و تمام استعداد و توان و تجربه های خود را به پای همین وسوسه ها هدر داد و مرگش نیز در پی همین وسوسه رقم خورد. فنی زاده در آخرین روزهای حیاتش در فیلم اعدامی بازی می کرد. با مرگ دریغ آور او نقش اش به رضا کرم رضایی محول شد،‌ که شباهت زیادی به او نداشت.

 



  1. بازیگر  : (۱۵)مورد

    ۱۵ -  خشت و آینه (۱۳۴۴)

    ۱ -  اعدامی (۱۳۵۹)
    ۲ -  باغ بلور (۱۳۵۷)
    ۳ -  سرخپوستها (۱۳۵۷)
    ۴ -  قدغن (۱۳۵۷)
    ۵ -  جمعه (۱۳۵۶)
    ۶ -  شام آخر (۱۳۵۵)
    ۷ -  بوف کور (۱۳۵۴)
    ۸ -  گوزنها (۱۳۵۳)
    ۹ -  تنگسیر (۱۳۵۲)
    ۱۰ -  قربون هرچی خوشگله (۱۳۵۲)
    ۱۱ -  رگبار (۱۳۵۱)
    ۱۲ -  غریبه (۱۳۵۱)
    ۱۳ -  تجاوز (۱۳۴۹)
    ۱۴ -  گاو (۱۳۴۸)

   
نویسنده : رامین ناصری - ساعت ۱۱:٥٦ ‎ق.ظ روز ۱۳٩٠/٢/۱

حرفهای خواندنی رضا کیانیان درباره سینما و خاطراتش

حرفهای خواندنی رضا کیانیان درباره سینما و خاطراتش
 رضا کیانیان بازیگر سینما و تئاتر فارغ التحصیل تئاتر از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران. متولد 1330 از سال 1345 بازیگری تئاتر را آغاز کرد و در نمایش های آنتیگونه، خرده بورژوا، چهره های سیمون ماشا، ازدواج آقای می سی سی پی، یادگار سالهای شن و... بازی کرد. او علاوه بر بازیگری در زمینه طراحی صحنه و فیلمنامه نویسی هم کار کرده و چند سال پیش برای طراحی صحنه نمایش « نیلوفر آبی » برنده جایزه شد.
در شانزدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم آژانس شیشه ای جایزه بهترین بازیگر نقش دوم را گرفت و در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم کیمیا کاندیدای دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد نقش دوم بود. در ضمن او در فیلمهای سینما سینماست و روبان قرمز بازیهای فوق العاده ای ارائه داده است.
او برای بازی ماندگارش در  فیلم خانه ای روی آب سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را از بیستمین جشنواره بین المللی فیلم فجر بدست آورد.
                                       *************
پیشاپیش معذرت می‌خواهم. چون من عاشق و شیفته فیلم‌های تخیلی، کارتون خنده‌دار، ترسناک، بزن‌بزن، پلیسی و عاشقانه هستم. خیلی زیاد قصه و ماجرا دوست دارم.
دوست دارم وقتی فیلم می‌بینم، فیلم مرا ببرد به هر جا که می‌خواهد. پیش از شروع فیلم اختیارم را به فیلم سپرده‌ام. دوست ندارم همزمان با تماشا فکر کنم. اما به هرحال روشنفکرم. روشنفکری‌ام را می‌گذارم بعد از تماشا. بعد از تماشا فکر می‌کنم. تحسین‌ها و خرده‌گیری‌هایم همیشه بعد از فیلم به سراغم می‌آیند. چه بهتر!
فیلم زیاد دیده‌ام. از زمان سینمای صامت دیده‌ام تا امروز. باز هم خواهم دید.
پدرم تماشاگر حرفه‌ای سینما بود. پسرم هم تماشاگر حرفه‌ای سینماست. خیلی دوست دارم فیلم را به همراه کس دیگری ببینم. در کودکی با پدرم می‌دیدم. در نوجوانی با برادرم. در جوانی با دوستانم. بعد از ازدواج با همسرم و سال‌هاست که با پسرم می‌بینم.
با هایده – همسرم – زیاد هم‌سلیقه نیستم. او فیلم‌های روشنفکرانه دوست دارد. البته من طبق وظیفه فیلم‌های روشنفکرانه هم می‌بینم. چون باید در میان دوستان روشنفکرم جوابگو باشم. باید بدانم در دنیای سینما چه اتفاقاتی افتاده. باید از پیشروان حرفه‌ام خبردار باشم. اما با علی- پسرم- فیلم‌های مورد علاقه‌ام را می‌بینم.
البته چند سالی است او فیلم‌هایی می‌بیند که من علاقه‌ای به آنها ندارم. مثل سری فیلم‌های saw. راستش را بگویم قبلا این فیلم‌ها را می‌دیدم ولی چند سالی است دیگر دوستشان ندارم. چون پر از خون و دل و روده‌اند. به نظر من کثیفند. فیلم‌هایی از کودکی به یادم مانده‌اند. مثل همه میکی‌ماوس‌ها که آن موقع بهشان می‌گفتیم: موسی‌قلمی یعنی مضحک قلمی که ترجمه کارتون یا انیمیشن بود.
سری فیلم‌های صاعقه، یک نوع سوپرمن بود که به کرات دیگر هم می‌رفت. شنل داشت و پرواز می‌کرد. سری فیلم‌های «سانتو» یک کشتی‌گیر کچ بود که به یاری درماندگان می‌رفت و نقاب داشت و ستمکاران هرگز صورتش را نمی‌دیدند. فیلم‌های «ادی کنستانتین» به نام‌های، ادی و یک چیزی.
از دوره نوجوانی که آویزان برادرم بودم و با او و دوستانش به سینما می‌رفتم فیلم «آگراندیسمان» را فراموش نمی‌کنم. آن موقع‌ها هیچی ازش نمی‌فهمیدم بعدها باز هم دیدمش هنوز هم دوستش دارم. از میان فیلم‌های آنتونیونی این فیلم را بیشتر از همه دوست دارم. راستی فلینی را هم دوست دارم جاده و هشت‌ونیم را همان زمان دیدم بعد هم فلینی که تا دوران جوانی‌ام بزرگترین کارگردان من بود. چند تا از فیلم‌های هندی هم از یادم نرفته‌اند.
مثل فیلم‌های راج‌کاپور و داراسینگ که یک بزن بهادر بود. تارزان هندی هم بازی می‌کرد. از دوران جوانی عاشق دیوید لین و استانلی کوبریک شدم. همه فیلم‌هاشان را دیدم و بلعیدم و در یادم مانده‌اند. اما تا دلتان بخواهد فیلم هندی هم می‌دیدم. با بروبچه‌های دبیرستان و دانشکده می‌رفتیم فیلم هندی می‌دیدم و می‌خندیدیم. البته یواشکی با همین فیلم‌ها، بارها گریه کرده‌ام. اعتراف می‌کنم فیلم‌های هندی قواعد ژانر را به من آموختند.
در این دوران فیلم‌های هیچکاک را هم دوست داشتم و همه را می‌دیدم و کورساوا، او را هم خیلی دوست داشتم.
هاکس وفورد… را به نام نمی‌شناختم. اما فیلم‌هاشان را دیده‌ام. جالب است که بعدها فهمیدم آنها کارگردانان فیلم‌هایی بودند که دوست داشتم.
علاقه‌ای به جان وین نداشتم. اما همه فیلم‌هایش را دیده‌ام. گاری‌کوپر را دوست داشتم. کرک داگلاس، پل نیومن، هنری فوندا، جک لمون، پیتر سلرز، مارلون براندو، پل نیومن، رابرت ردفورد، ادری هیپبورن، سوفیا لورن، پیتر یوسنیف، ویوین‌لی، توشیرو میفونه، آنتونی کویین، مارچلو ماستوریانی، ادوارد جی رابینسون، برت لنکستر و شون‌کانری را بیشتر از بقیه دوست داشتم.
همین حالا که دارم این مطلب را می‌نویسم، سعی می‌کنم فکر نکنم تا اسمی را بیاد بیاورم. این اسامی که نوشتم در ردیف جلو ذهنم هستند و حاضر و آماده‌اند، سکانس‌هایی از هر کدامشان را به وضوح به یاد دارم. راستی سینمای موج نوی ایران را هم دوست داشته و هم دنبال می‌کردم.
بچه که بودم فریم‌های خیلی از فیلم‌ها را داشتم و آلبوم می‌کردم. در مشهد به این فریم‌ها می‌گفتیم: «فیلما!» نمی‌دانم چرا.
به یاد دارم «فیلمای»، آپاچی برت لنکستر توی بورس بود.
اما ژانر ملی سینمای یک کشور مرا شیفته کرده بودند، نئورئالیسم ایتالیا بود. نمی‌گذاشتم از دستم دربروند. دسیکا، دسیکای بزرگ و پیتروجرمی را بیشتر دوست داشتم. فریب خورده و رها شده و لوکوموتیوران را هرگز فراموش نمی‌کنم.
سال ۶۲ بود با هایده و احمد آقالو داشتیم ویدئوی – بتاماکس- «پدرخوانده دو» و «اورفه» را می‌دیدیم. پدرم از مشهد آمده بود خانه ما، خواستیم بساط فیلم را جمع کنیم. پدرم گفت من هم می‌بینم. اواسط پدرخوانده دو بودیم. هایده و احمدآقالو چون زبان انگلیسی می‌دانستند سعی می‌کردند برای ما توضیح بدهند چه اتفاقاتی می‌افتد.
پدرخوانده دو فیلم سختی است. کیفیت ویدئویی که ما می‌دیدیم خوب نبود. چند جا که توضیح دادند اما خودشان هم شک داشتند. پدرم با این که سواد فارسی هم نداشت، گفت شما اشتباه می‌کنید و توضیح داد. ما تعجب کردیم ولی بعد فهمیدیم همه را درست توضیح داده! چون قواعد ژانر و زبان سینما را خوب می‌دانست.
فیلم «اورفه» ژان کوکتو را هم با هم دیدیم. زبان فرانسه، زیرنویس انگلیسی و کیفیت بد ویدئو. آنجا هم پدر خدابیامرزم پیشاپیش قصه را برای ما می‌گفت و حدس می‌زد و درست هم حدس می‌زد؟
حالا از آن روزگاران سال‌ها گذشته است.
خودم بازیگر سینما شده‌ام. اما به خوبی می‌دانم اگر موفقیتی دارم خیلی زیاد مدیون دیدن آن انبوه فیلم بوده. بدون آن زیرساخت و فهم آن فیلم‌ها حتما نمی‌توانستم امروز اینجا که هستم باشم.
بدون زیرساخت کلاسیک نمی‌توان نوآور بود. بگذریم… به مناسبت تحولات اجتماعی انقلاب و جنگ، سال‌ها کمتر فیلم دیدم و نتوانستم مثل سابق فیلم‌های تولیدشده در جهان را دنبال کنم. در دنیا هم اتفاقات عجیبی افتاد. مثلا نئورئالیسم خاموش شد. ژاپن دیگر فیلم نساخت. کوبایاشی و اوزو ازیادها رفتند. فرانسه دیگر یک جریان فیلمسازی نیست.
فیلم نوآر به تاریخ پیوسته. فلینی و آنتونیونی از کلاسیک هم کلاسیک‌تر شدند و در تمام این دوران من نتوانستم خیلی جدی سینما را دنبال کنم و خیلی جدی فیلم ندیدم. این سال‌ها برای من مثل سال‌های بعد از جنگ جهانی است که خیلی چیزهای زیبا نابود شدند و خیلی چیزهای دیگر به وجود آمدند.
و ما از خیابان‌ها و ساختمان‌هایی می‌گذریم و می‌دانیم که اینجا قبلا خیابان‌های دیگر و ساختمان‌های دیگری بودند. در این سال‌ها بارها به گذشته نگاه کردم. مخصوصا به سینمای ایران که در دوران نوجوانی و جوانی به آن بی‌مهر بودم. ناصر و فردین و بهروز را دوباره کشف کردم و خیلی کسان دیگر را. امروز می‌دانم جاده صاف‌کن‌های من چه کسانی بودند. برایشان احترام قائلم.
امروز هم فیلم می‌بینم. زیاد هم می‌بینم و با حسرت به گذشته نگاه نمی‌کنم. با انقلاب دیجیتال مشکلی ندارم. سعی می‌کنم آن را بفهمم و از آن لذت ببرم. با ویرانی‌ها و دوباره‌سازی‌ها مشکلی ندارم چون اتفاق افتاده‌اند. یعنی باید اتفاق می‌افتادند. امروز روزگار نوینی است. من دوستش دارم. دوباره به روزگار کودکی و نوجوانی‌ام برگشته‌ام.
دوباره تازه شده‌ام. دوباره با پسرم رشد کردم و از فیلم‌های قصه‌دار و ماجرایی بیشتر لذت می‌برم. دوباره در سینما می‌خندم. قهقهه می‌زنم. دوباره در سینما گریه می‌کنم. می‌ترسم، هیجان‌زده می‌شوم، عاشق می‌شوم و فارق می‌شوم.
در جوانی فقط فیلم‌های آوانگاردها را دوست داشتم. امروز می‌فهمم آوانگاردیسم و جست‌وجوی راه‌های نو، همه ماجرا نیست. آوانگاردها راه‌های نوینی پیدا می‌کنند تا سینما- یعنی همان سینمایی که قصه تعریف می‌کند، بتواند رشد کند و مردم بیشتری را به تماشا بکشاند.
مردم را بیشتر بخنداند، بگریاند، بترسانند، به هیجان بیاورد و عاشقشان کند.
امروز همه می‌توانند فیلم بسازند. مثل آن سال‌ها نیست که داشتن یک دوربین عکاسی آرزویی بزرگ بود. اما فیلمساز شدن همه، باعث نشده سینما از رونق بیفتد، رونق بیشتری هم پیدا کرده.
وقتی موبایل دوربین‌دار به بازار آمده خیلی از شرکت‌های بزرگ تولیدکننده دوربین فکر کردند بازار دوربین از رونق خواهد افتاد. اما امروز فهمیده‌اند موبایل دوربین‌دار کمک کرده مردم بیشتر دوربین بخرند. چون با موبایل، دوربین را تجربه کرده‌اند و حالا دوست دارند دوربین مجهزتری داشته باشند.
ما به عصر نوینی پا گذاشته‌ایم فقط به لحاظ تکنولوژی و فناوری. اما عواطف بشری همان است که بوده. گریه و خنده و ترس و عشق و شور و هیجان، تغییر نکرده‌اند.
هرچه فناوری‌ پیشرفت کند سینما به وسایل جدیدتری برای راه بردن به دل تماشاگر مجهز می‌شود. سینما، فناوری را در خود هضم می‌کند و بهتر از قبل می‌تواند قصه تعریف کند و من خوشحالم چون بهتر از قبل و راحت‌تر از قبل می‌توانم ببینم و لذت ببرم. / نقل از شهروند امروز/۷ آذر, ۱۳۸۷
                         ***************
چند خاطره از رضا کیانیان:در خیابان اتفاق افتاد...
روز - خارجى - خیابان بهار
خیابان بهار یک طرفه است رو به شمال. پر از بقالى و میوه‏فروشى و لوازم شوفاژ است. به همین دلیل همیشه چند کامیون نوشابه، شیر یا آب معدنى دوبله پارک کرده‏اند و دارند جنس به بقالى‏ها مى‏رسانند و یا چند وانت دوبله پارک کرده‏اند و دارند میوه خالى مى‏کنند و یا وسایل شوفاژ بار مى‏زنند. مردمى هم که مى‏خواهند چیزى بخرند دوبله پارک مى‏کنند و براى خرید مى‏روند.
راننده‏گى در خیابان بهار مثل گذشتن از میدان موانع است. در ضمن همیشه افرادى پیاده دارند از خیابان مى‏گذرند. که پیرزن و پیرمرد و کودک هم جزوشان هستند. و قوز بالاقوز آن است که تعدادى موتورسوار دارند خلاف جهت مى‏آیند که جزو لاینفک خیابان بهارند. چون یک ایستگاه پیک موتورى آن‏جاست. در نتیجه راننده‏گى در خیابان بهار چیزى فراتر از میدان موانع است. بیشتر به یک بازى پرتحرک کامپیوترى شبیه است. تنها فرقش با بازى کامپیوترى این است: که کامپیوتر یک فضاى مجازى‏ست و نابودکردن موتورى‏هایى که خلاف مى‏آیند و افراد پیاده امتیاز دارد. اما خیابان بهار مجازى نیست؛ و امتیازهایش برعکس است!
یک‏بار که طبق معمول از آن‏جا مى‏گذشتم و داشتم به زور و شعبده، اتومبیلم را از کنار یک کامیون شیر و ماست که دوبله پارک کرده بود مى‏گذراندم، یک موتورى از روبرو آمد. با سرعت هم مى‏آمد. و خواست از بین اتومبیل من و کامیون بگذرد. جا نبود. به من اشاره کرد که راه بدهم. امک

3

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, توسط حمید